پژمان راهبر
سرنوشت مدیران استقلال و پرسپولیس در همه این سالها به ندرت متفاوت با آنچه که بر سر رضا افتخاری آمد، بوده است.
ممکن است قبلیها محکمتر از این باشند که با فحاشیهای تمامنشدنی به خانواده و نزدیکان فروبریزند، اما افتخاری در آخرین لحظات حضور در باشگاه استقلال سرانجام به خاک افتاد.
درست مثل مدیر قبلی و قبلتر که یک به یک با سری افکنده، متهموار صحنه را ترک کردند. در پرسپولیس هم وضع بهتر از این نیست اگر بپذیریم علیاکبر طاهری و سیاسی و رویانیان، بیعاقبتبخیری از باشگاه رفتند.
آدمهای مورد اعتماد سیستم که لابد سری پرشور برای کسب افتخار داشتند و با هر گام به پیش، پسکی به عقب رفتند و از چشم هوادار خوشاستقبال افتادند.
این گریه اما حکایتی متفاوت است. شاید سنگی بر گور باشگاهداری دولتی که حتی در بهترین سال (قهرمانی پرسپولیس و استقلال در دوجام) قادر به جلب نظر هوادار نیست و مدیر منتخباش با گریه پست خود را رها میکند.
آقای وزیر! بیایید به جد و از ته دل نخهای این پیوند نامبارک را ببرید. بگذارید استقلال و پرسپولیس از درد خود، جنینی تازه به دنیا بیاورند و دور از سایه پدرانه شما راه رفتن، مستقل بودن، ثروتمند شدن و توسعه را یاد بگیرند. بگذارید جوانها پیش بیایند و چوب را از پیرمردها بگیرند. بگذارید این گریه، آخریناش باشد. آخرین نشانه عجز در اداره دو باشگاهی که باید بارسا و رئال آسیا باشند اما اسیر بندهاییاند که نشود و نشود و نشود.
آقای وزیر! فرصت زیاد نیست و شکست و پیروزی، بخشی از همیشه فوتبال. شاید فردا نوبت گرشاسبی باشد و باز همین قصه، که در فوتبال نمیشود پدر خوب دو تیم رقیب (و دشمن) بود.