ساشا اشمیت
تیم ملی آلمان برای اولین بار در تاریخ جام جهانی در مرحله اول حذف شد. این برای «مانشافت» یک فاجعه محسوب میشود. به خصوص وقتی در نظر بگیریم که این ناکامی در زمان یکی از موفقترین مدیریتهای تاریخچه این تیم اتفاق میافتد.
یواخیم لوو و الیور بیرهوف به عنوان مربی و مدیر تیم طی ۱۴ سال گذشته تیم ملی آلمان را از یک تیم ملالآور که در شرایط بدی به سر میبرد به یک تیم که با فوتبالی جذاب قهرمان جهان شد تبدیل کردند. الیور بیرهوف تغییرات زیادی در ساختارهای کهنه و ناکارآمد این فدراسیون ایجاد کرد. اما چطور شد که همین تیم موفق بزرگترین ناکامی این تیم را هم به بار آورد؟
این برای اولین بار نیست که قهرمان جهان در دوره بعدی جام جهانی در همان مرحله اول حذف میشود. فرانسه در سال ۲۰۰۲، ایتالیا در جام جهانی ۲۰۱۰ و اسپانیا در جام جهانی ۲۰۱۴ همه به عنوان مدافعان قهرمانی در مرحله اول ناکام شدند. به این پدیده «تله موفقیت» میگویند که نه تنها در ورزش، بلکه در دنیای کسبوکار هم پیش میآید. این کاملاً طبیعی و حتی انسانی است که آدم دلش را به آنچه دست یافته خوش کند و فکر کند این موفقیت بالاخره یک جوری تداوم پیدا خواهد کرد.
همراه با موفقیت معمولاً رخوت هم میآید. مشکل دقیقاً همین جاست. بخصوص در عصر دیجیتال سکون به معنای مرگ است. کسبوکارها امروز سریعتر از هر زمان دیگری میمیرند. علت اصلی ناکامی در بازار هم نه رقبا بلکه خود شرکت و ترساش از تجدید ساختار و تغییر استراتژیک است. طبق بررسی شرکت مشاوره بوستون کانسالتینگ، از هر سه شرکت کوچک و متوسط یکی و از هر شش شرکت بزرگ یک شرکت در پنج سال آینده دوام نخواهد آورد. سرعت چرخه عمر شرکتها امروز دو برابر ۳۰ سال گذشته است. و این روند شامل همه بخشهای صنعت میشود.
دلیل این ناکامی در موفقیت خود سازمان نهفته است. به خصوص سازمانهای بزرگ که در فعالیت اصلیشان سالهاست موفقاند، باید بین دو استراتژی «اکتشاف» و «استخراج» تعادل برقرار کنند. شرکتهایی که زیادی «استخراج» میکنند و برای «اکتشاف» وقت کافی نمیگذارند، در این میان شکست میخورند. موفقیت جلوی دید این شرکتها را گرفته است. آنها از ترس این که کانالهای درآمدی موجود را از دست ندهند، به مدلهای موفق کسبوکار خود دل خوش میکنند و زمان و پول کمی را برای تجدید ساختار استراتژیک خود به عنوان بستر موفقیتهای آینده خرج میکنند.
گوگل و اپل به عنوان الگو
تیم ملی آلمان یک بار بعدِ قهرمانی در جام جهانی ۱۹۹۰ گرفتار این بلا شد. آن موقع مسئولین فدراسیون فکر میکردند برای مدتها شکستناپذیر باقی خواهند ماند و برای همین فرصت اصلاحات ضروری به موقع را از دست دادند. در واقع قهرمانی در جام جهانی ۱۹۹۰ و بعداً قهرمانی در جام ملتهای اروپا سال ۱۹۹۶ باعث شد مدیریت فدراسیون فوتبال آلمان تشخیص ندهد که چقدر اصلاحات ساختاری ضروری بودند.
برای اجنتاب از دام موفقیت باید شرکتهایی مثل گوگل، آمازون و اپل را الگو قرار داد. این شرکتها با مدیریت استراتژیک و پوستاندازی مرتب و ارائه محصولات جدید در دام موفقیت نیفتادهاند. آنها موفق شدهاند تعادل میان «اکتشاف» و «استخراج» را برقرار کنند. تعادل میان نوآوری و ثبات. میان کارآمدی و انعطافپذیری. صحبت از هنر مدیریتِ تضادهاست. دانشمندان از سازمانهای باصطلاح «یکساندست» یا «دودست» میگویند. سازمانهایی که مثل یک پیانیست و یا یک شناگر از هر دو دست خود میتوانند استفاده کنند و هم کسبوکار امروز را مدیریت میکنند و هم خود را با تغییرات آینده وفق میدهند.
حالا تیم ملی آلمان که پارسال، هم جام کنفدراسیونها را با یک تیم جوان برد و هم در جام ملتهای زیر ۲۱ سال اروپا قهرمان شد، شاید در همین تله موفقیت افتاد. خط زدن بازیکن جوان آیندهداری مثل لروی سانه که با منچستر سیتی در انگلستان به قهرمانی رسید و به عنوان بهترین بازیکن جوان لیگ برتر انتخاب شد و اتکای لوو به بازیکنانی که تیم را در برزیل به قهرمانی رسانده بودند، در همین راستا تحلیل میشود.
اما فوتبال یک ورزش است که فاکتورهای غیرقابل پیشبینی و حسابنشده زیادی در آن دخیلاند. پیروزی و جام در فوتبال کمتر از دنیای اقتصاد قابل برنامهریزیاند. ضمن آن که در اقتصاد شرکتهای متعددی میتوانند همزمان موفق باشند، اما فوتبال خیلی بیرحمتر است. فقط یک تیم میتواند قهرمان جهان شود.
استراتژی درستِ بلندمدت
ناکامی در روسیه را به هیچ وجه نباید به عنوان شکست استراتژی بلندمدت بیرهوف و لوو دانست. فدراسیون فوتبال آلمان با درسی که در دهه ۹۰ گرفت، حتی پیش از قهرمانی در جام جهانی ۲۰۱۴ با «ابرپروژه ۲۰۲۴» از برنامه ده ساله جدید خود رونمایی کرد. در مرکز این برنامه نوسازی کاملِ استراتژیک و پروژه عظیم آکادمی جدید فدراسیون فوتبال آلمان است. این آکادمی قرار است فراتر از یک کمپ تمرینی مجهز برای تیمهای ملی این کشور باشد.
آکادمی «د.اف.ب» قرار است یک مرکز نوآوری و پژوهش و توسعه و یک جور آزمایشگاه و اتاق فکر برای فدراسیون باشد. به عنوان نمونه این مرکز قرار است تمامی فناوریهای جدیدی که ممکن است به یک نوعی به کار تیم ملی آلمان بیاید را زیر نظر بگیرد و در صورت لزوم آنها را پیادهسازی کند. هدف اصلی تاسیس این آکادمی جدید، تضمین موفقیت پایدار تیمهای ملی آلمان است.
ناکامی در روسیه یک گام به عقب است، اما استراتژی بلندمدت فدراسیون فوتبال آلمان برای سازگاری با تلاطمهای و تغییرات ضروری آینده و نیفتادن در «تله موفقیت» بدون تردید استراتژی درستی است.
*ساشا اشمیت استاد دانشگاه مدیریت اتو بایسهایم و مدیر مرکز ورزش و مدیریت در این دانشگاه است